شاپور پساوند: رابطه‌ی عاطفی مردم را با حافظ قطع نکنید

hafez

شاپور پساوند معتقد است، مردم رابطه‌ای عاطفی و صمیمی با شعر حافظ دارند و شرح و تفسیر‌های برآمده از دانش‌های روز اعم از تئوری‌های زبان‌شناسی، نقد فرمالیستی، هرمنوتیک و… مخاطب را از شعر حافظ می‌تاراند.

این شاعر و پژوهشگر به مناسبت روز بزرگداشت حافظ (20 مهرماه) در یاداشتی با عنوان «اندیشه حافظ نقطه روشن همه ادیان است؛ حافظ: تفأل و تفسیر» می نویسد:

«عاقلان نقطه‌ی پرگار وجودند، ولی / عشق داند که در این دایره سرگردان‌اند

از میان آثار مکتوب و منظومی که از زمان‌های دور مردم ایران و فارسی زبان‌ها با آن‌ها رابطه‌ی عاطفی داشته‌اند و به آن‌ها فال می‌گرفته‌اند، مثنوی مولانا، گلستان سعدی و دیوان حافظ را می‌توان نام برد. هرچند گفته‌اند در کشورهایی نظیر تاجیکستان هم این کار را با دیوان بیدل انجام می‌دهند. این آثار و حرمت آن‌ها نزد مردم گاه تا حدی است که به کتابی نظیر حدیقه الحقیقه‌ی سنایی سوگند هم می‌خوردند. اما در بین آثاری که نام بردیم، تفأل به دیوان خواجه‌ی شیراز از سایرین پررنگ‌تر است و این نشانه‌ی عمیق‌ترین ارتباط عاطفی مردم پارسی‌زبان با حافظ است.

حافظ برای مردم پارسی‌زبان و بویژه ما ایرانی‌ها مقامی ملکوتی دارد. حتا بالاتر از مقام آسمانی هومر برای یونانیان یا ویرژیل برای رومیان، گوته برای آلمانی‌ها یا شکسپیر و هوگو برای انگلیسی‌ها و فرانسویان. این رابطه‌ی عاشقانه‌ی مردم با اشعار حافظ از چنان احساسات ژرف و عواطف عمیق بشری سرشار است که کم‌تر دیده‌ایم به زمان مرسوم سنتی فال زدن به دیوان خواجه، که شب یلدا بوده است، توجه کنند. کافی است این دل‌باختگانش دچار مشکلی شوند و یا برای انجام کاری تردید به دل‌های‌شان راه یابد، به سرعت سراغ دیوان خواجه می‌روند و با او مشورت می‌کنند. بسیار هم دیده شده است به آن‌چه از شعر حافظ، با همان رابطه‌ی عاطفی و حتا سطحی که دریافته‌اند، عمل کرده و پایبند مانده‌اند. از انتخاب تخلص و یا نام برای خود و فرزندان گرفته تا صلاح و مصلحت در امور اساسی زندگی. ماجرای تخلص گرفتن شهریار از دیوان حافظ را حتما شنیده‌اید. رسیدن به این باور حاصل ذهنیت پاک و ساده‌ی جمعی پارسی‌زبانان بویژه ما ایرانیان نسبت به اشعار خواجه است که بیش از شش قرن، با آن خو گرفته‌ایم. از این‌رو طبیعی است هرکس هم در تفأل به دیوانش برای آن‌چه نیت کرده، پاسخ مناسب دریابد. فراتر از این، حتا اگر در جمعی یکی برای چند نفر که نیت‌های متفاوت کرده‌اند، دیوان خواجه را بگشاید، همان یک غزل یا قصیده‌ای که آمده است، آیینه‌ی احوال همه‌ی آنان باشدآ در حالی‌که قاعدتا باید برای نیت هر فرد یک‌بار دیوانش را گشود و فالی جداگانه گرفت و آن‌چه آمده، به اعتبار ذهن حافظ حاصل آن تفأل است.

من بارها شاهد این ماجرا بوده‌ام و جالب‌تر این‌که همه‌ی نیت‌کنندگان هم از همان یک شعر دقیقا دریافتی متناسب با احوال خود داشته‌اند! از نیت برای سفر گرفته تا ازدواج و جدایی و انتخاب مکان زندگی، مشورت در امور روزانه و حتا برخی برای تجارت هم با حافظ صلاح و مشورت می‌کنند و بی‌تردید آخرین حرف همان است که از شعرش درمی‌یابند و این ‌همه، در کنار رابطه عاطفی مردم با او، ناشی از وسعت نظر، نبوغ و گستره‌ی بی‌مرز اندیشه و نوع نگرش خواجه به جهان و هستی است. اصلا این عادت یا ارادت مردم ما شاید تداوم همان استخاره با قرآن کریم باشد با ادراک و زبانی ساده‌تر.

بلی این‌چنین است رابطه‌ی عاطفی عمیق مردم ما با شعر حافظ. صد البته این رابطه تا هنگامی برقرار می‌ماند که کسی آن‌ها را ملزم به پذیرش تفسیر یا معنی شعر خواجه به شکل دلخواهش نکند؛ شعر خود معناست و به توضیح درنمی‌آید، همین که پای شرح و بیان یا معنی شعرش را برای این عاشقان بی‌رنگ و ریا پیش می‌کشیم، احساس‌ها و عواطف‌شان را کم‌رنگ کرده و آن‌ها را دچار الفاظ پرطمطراق و اغلب نام‌های ناآشنای افراد و سلاطین، حوادث تاریخی، تلمیح‌ها و کنایه‌های دور از ذهن می‌کنیم. همچنین درگیر احادیث و روایت‌های شنیده و ناشنیده‌ی گاه زیر سؤال مانده می‌کنیم که هیچ ارتباطی هم با نیت نخستین آنان ندارد و جز ایجاد تردید در دل‌های آنان کاری برای‌شان نکرده‌ایم. حاصل کار هم جز قطع ارتباط ساده و صمیمانه و سنتی آنان با اشعار خواجه چه می‌تواند باشد؟! این خطا نیز از آن‌جا آغاز می‌شود که انسان امروز با دانش‌های نوین آشنا شده و از چپ و راست بمباران تئوری‌های زبان‌شناسی و نقدهای اخلاق‌گرا، فرمالیستی، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، میتولوژی و هرمنوتیک شده است. مثلا از هرمنوتیک تنها تفسیر به زبان خود را ملاک قرار می‌دهند و تو خود حدیث مفصل بخوان … به چه دام‌چاله‌هایی درمی‌غلتند و نامش را رئالیسم می‌گذارند! رئالیسمی که عواطف و خاستگاه اندیشگانی نهفته در شعر خواجه را از دنیای ماشینی و بی‌هویت شرق و غرب جدا می‌کند. اصلا در خوانش و معرفی شعر حافظ (اگر نیازی به معرفی باشد) به تعبیر و تفسیر نیازی نیست. اگر غرض از این عمل‌کرد آشکار کردن معنی باشد، مشکلی نداریم. مشکل از آن‌جا آغاز می‌شود که کلام را شرح می‌دهیم و این شرح و توضیح معانی، خاص آیات قرآن و احادیث است . اصلا تعدد برداشت و گوناگونی بیان مقصود خواجه از یک عبارت از همین‌جا آغاز می‌شود. مثلا منظور خواجه از «کم است» در بیت: «یاد باد آن‌که خرابات‌نشین بودم و مست / آن‌چه در مسجدم امروز کم است آن‌جا بود» چه چیزی در مسجد امروزش کم است که در خرابات آن‌روز بوده است؟ کدام ذهنیت معتبرتر است؟! باید آن‌را پذیرفت. البته جدا از موارد پرواضح و بدیهی.

یا چیست که او را با لقب‌هایی چون قلندر، عارف، صوفی، رند، نظرباز و… ملقب کرده‌اند که در دو قرن اخیر بیش‌ترین بسامد را در شرح زندگی حافظ به همراه داشته تا آن‌جا که توجه و حافظه‌ی حافظ دوستان را به خود جلب کرده است و هرکسی به میزان تعلق خاطر خود یکی را پسوند نامش قرار می‌دهد. هرچند همین تعدد القاب نشان می‌دهد، ضمن پذیرش همه، هیچ‌کدام به طور قطع نمی‌تواند برای دوست‌داران خواجه باورمندترین باشد. این‌گونه پرسش‌ها حتا از همان ابتدای دیوان شعرش نیز برای برخی وجود داشته، از آن‌جا که گروهی با آوردن بیت:

اناالمسموع ُ ما عندَی به تریاقُ و لاراقی/ ادر کأساً و ناولها الا یا ایها الساقی

گفته‌اند از یزید ابن‌ معاویه است و دیگر داستان‌ها، کار را به دشواری می‌کشانند، بیایید این مردم را از دنیای زیبا، صمیمی و ساده‌ای که با شعر و اندیشه حافظ برای خود ساخته‌اند، جدا نکنیم. نه فال‌نامه‌هایی که پی در پی چاپ می‌شوند و بهای آن‌ها هم سادگی توده‌هاست، راست‌گوترین منابع اشعار حافظ در تفأل‌ها برای مردم ساده‌ی ماست و نه تفسیرهای گوناگون یا بهتر بگویم سلاخی کردن جهان‌بینی و اندیشه‌اش. چنان‌که همین گوناگونی تفاسیر و شرح فال‌نامه‌ای بر یک غزل خواجه از دهان‌های متفاوت بیانگر این واقعیت است که هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند برداشت خودش از شعر خواجه درست‌ترین است. در مورد هر گونه نوشته، کلام یا اندیشه‌ای نظیر کتب آسمانی، احادیث و غیره شاید قابل قبول و گاه ضروری باشد، آن هم مشروط بر این‌که شارح خود به مرحله اجتهاد رسیده باشد، اما در کار هنر بویژه شعر و در این‌جا عمدتا شعر حافظ آن هم برای این طیف از مردم که از آنان سخن گفتم، لزومی ندارد، بویژه این‌که هنوز هم نمی‌توانیم کسی را در شرح اشعار حافظ به درجه‌ی اجتهاد رسیده بدانیم. رابطه‌ای که مردم از سر احساس با شعر حافظ برقرار می‌کنند یا به عبارت صحیح‌تر رابطه‌ای که حافظ با مردم از طریق احساس و عاطفه‌شان برقرار می‌کند، اصل ماجراست؛ نه بیان‌ها و تفسیرهای اغلب متلون ما.

بیایید این مردم را در تفأل‌ها با همان دنیای ساده و کودکانه‌ای که برای خود ساخته‌اند و با اشعار خواجه‌اش عشق‌بازی می‌کنند، رها کنیم و تفسیرهای آکادمیک و تاریخ‌نگاری بر شعر خواجه را برای کسانی بنویسیم و بگوییم که در دیوانش به دنبال تتبع هستند. حافظه‌ی جمعی را دچار تردید نکنیم، بویژه که فعلا هم هیچ دلیل و برهان قاطعی بر حقانیت درست‌تر بودن شرحی بر شرح دیگر نداریم. چه بسا هنوز هم آثاری از پستوهای کهن و از لابه‌لای تاریخ مکتوب و خاک‌خورده بیرون بیاید که همه یا بیش‌تر نسخه‌ها و تفسیرهای پیشین و کنونی را زیر سؤالی حیرت‌انگیز ببرد. من و شما از نسخه‌ای که مربوط به پانصد و پنجاه سال پیش است و به تازگی در آلبانی کشف شده یا نسخه‌ای که اخیراً مربوط به قرن هشتم به دست آمده و مدتی پیش هم از آن در مشهد مقدس رونمایی شد، چه اطلاعی داریم یا داشتیم. چه بسا همین نسخه‌ها نسبت به همه نسخ قبلی نه تنها متفاوت که حتا موثق‌تر هم باشد تا حدی که ما را دچار حیرت کند و دنبال هنرجویان قبلی‌مان بگردیم تا بسیاری از گفته‌های پیشین خود را که به آن‌ها آموخته‌ایم، پس بگیریم ! خیلی چیزهای ناگفته و نادیده در راه است. عزیزانی که دست به تفسیر و شرح اشعار این شاعر ملکوتی می‌زنند، باید هر لحظه منتظر رسیدن و کشف آثار مشابه آن‌چه ذکر کردم، باشند. بر سخن خود نقطه پایان تفسیر و شرح کلام خواجه نگذارند. برای ما دوست‌داران حافظ حتا نسخه‌ی دکتر رکن‌الدین‌همایونفرخ (که به نسخه‌ی 805 هجری معروف است) و مربوط به سیزده سال پس از وفات حافظ است نمی‌تواند معتبرترین باشد. باقی نسخ که قرن‌ها بعد از راه رسیده‌اند که جای خود دارند.

بیایید همان راهی را که مردم ما سال‌ها بل چند قرن است طی می‌کنند و با اشعار خواجه‌ی اهل راز صادقانه ارتباط دارند، هموارتر کنیم و تنها گرد و غبارش را بزداییم و البته این غبارزدایی هم به معنی تغییر مسیر احساسی و عاطفی آن‌ها با شعرش نباشد. حافظ‌شناس‌ترین مردم همان‌هایی هستند که با اشعارش بیش‌ترین و عمیق‌ترین رابطه‌ی احساسی و عاطفی را دارند نه آن‌هایی که از خلق جدایش می‌کنند و مردم عادی را لایق ورود به ساحت مقدسش نمی‌دانند! حتا برخی پا را فراتر گذاشته و خود را متولی حافظ و اشعارش می دانند، حال آن‌که باید بدانند ما همه با سخن گفتن از حافظ، به قول استاد منصور پایمرد «اگر چیزی می‌افزاییم، به اعتبار خود می‌افزاییم، نه به حافظ – نقل از حافظه». به عقیده من: حافظ‌شناس‌ترین مردم همان‌هایی هستند که کلامش را آسمانی می‌دانند، دل در گرو عشقش می‌نهند، رازدارش می‌دانند، سر بر آستانش می‌گذارند و زار زار می‌گریند و با او درد دل می‌کنند. شب‌های آدینه بر سر تربتش نعره‌های مستانه می‌زنند و برای هم‌دلی به دیوانش همان‌جا تفألی می‌زنند و از این سنگ صبور دل‌های شکسته و چراغ گم کرده‌راهان عشق، مصلحت کار می‌جویند. این مردم در ناهوشیاری با حافظ و کلام آسمانی‌اش مأنوس‌ترند تا در هوشیاری و خوانش‌های ادیبانه و تفسیر به رأی‌های شخصی.»

منبع: ایسنا

یادداشت های مرتبط