خالصی: خواجه نصیر حیات بخش اندیشه اسلامی در عصر زوال

محمدرضا خالصی 8آذرماه جاری در اولین روز همایش استادبشر، به ارایه نقطه‌نظرات خود با عنوان اخلاق سیاسی و سیاست اخلاقی در اندیشه‌های خواجه نصیرالدین طوسی و علامه قطب‌الدین شیرازی پرداخت.

معاون فرهنگی جهاددانشگاهی استان فارس ابتدا با ارایه تعریفی پیرامون موضوع، گفت: سیاست و اخلاق به‌معنای مطلق، پدیده‌ها، مفاهیم و واژگانی دور زاد، دیر پای، فراگیر و در عین حال سهل و مُمتَنِع هستند و در عین حال، این پدیده‌ها همواره در کشاکش چالش شناخت مفهومی قرار دارند.

وی افزود: هرچند این چالش نشان‌دهنده غِنای وجودی و معنایی این دو پدیده و اثربخشی آن در زندگی فردی و اجتماعی انسان‌ها است چرا که هم اخلاق و هم سیاست وجه تمایز آدمی نسبت به سایر موجودات بوده و برترین شاخصه های انسانیت او به شمار می‌رود.

خالصی با بیان اینکه سیاست Public علم یا فنُ ادارۀ کشور است و موضوع آن نیز مطالعه و تحقیق در ماهیّتِ حکومت و انواع آن و پدیدارها و تأسیسات سیاسی است،‌ گفت: به عبارت دیگر سیاست عبارت از شرکت مردم، به طورِ مستقیم یا غیر مستقیم، در کارهای دولت state ، مُعیّن کردن ِ اَشکال، مقاصد و محتوای فعّالیت آن است.

این محقق و پژوهشگر تصریح کرد: معادل واژه Politics لاتین در جهان اسلام، سیاست است؛ این لغت غیر قرآنی است اما در احادیث و آثار منظوم و منثور عربی به وفور دیده می‌شود.

وی اظهار کرد: یکی از مباحث مرسوم و نسبتاً قدیم فلسفه سیاسی عبارت از بحث در ماهیّت و حقانیّت الزام سیاسی Political Obligation و معنی حاکمیّت Authority بوده است و به عبارت ساده‌تر موضوع علم سیاست اساساً دو چیز بوده است یکی چرا مردم پذیرفته‌اند تحت حمایت و قیمومت یک حکومت قرار بگیرند و دیگری تصویبِ اخلاقی حاکمیّت حاکمان چیست؟

خالصی گفت: اخلاق، جمع خُلق یا خُلُق، به‌معنای مجموعه‌ای از سرشت و سجیّه‌های باطنی است که تنها با دیدۀ بصیرت و چشم دل قابل درک‌اند در مقابل خَلق که به‌شکل و صورت محسوس و قابل درک با چشم ظاهر است، گفته می‌شود و خُلق در معنای مصطلح، هر نوع صفت مثبت یا منفی پایدار در انسان است که موجب صدور افعال بدون اندیشه و تأمل می‌شود که سه نکته اساسی اول خلق شامل صفات مثبت و منفی می‌شود، دوم صفات پایدار، اصطلاحاً به عنوان مَلَکه یاد می‌شود، در مقابل خصیصه‌های گذرا که حال نامیده می‌شوند و سوم خلق، خود در رفتار نیست بلکه با توجه به فضیلت یا رذیلت بودن آن منشأ صدور کارهای خوب یا بد می‌شود را می‌توان در این تعریف دید.

این استا دانشگاه ادامه داد: در متون اصلی و منابع اولیه اسلامی، علم اخلاق را دانشی می‌دانند که خُلق‌های پسندیده را به انسان می‌آموزد و راه پیراستن نَفْس از رذایل آن به فضایل اخلاقی را ‌می‌نمایاند، اما از نظر دانشمندان غرب، علم اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتارِ آدمی، آن‌گونه که باید باشد یا اینکه اخلاق به عنوان نظام‌هایی از ارزش و عادات تحقق یافته در زندگی گروه‌های خاصی از انسان معرفی شده و پیگیری این‌گونه مباحث نوعی مردم‌شناسی به حساب آمده است، نه بحث‌های اخلاقی فلسفی.

وی با تأکید بر اینکه سیاست را در هر گستره‌ای درنظر بگیریم، نمی‌تواند فارغ از دایره مباحث اخلاقی تنظیم و اِعمال می‌شود،‌ گفت: نکته این‌جا است همان‌گونه که سیاست برای بقا نمی‌تواند فارغ از ملاحظات اخلاقی باشد، جامعه نیز برای بقای خود، نیازمنداخلاق است.

خالصی تأکید کرد: تلاش‌ها برای توجیه بایدها و نبایدهای زندگی فردی و اجتماعی تا پیش از دوره جدید به جهت فقدان تأسیس دولت در معنای آن، ضرورت اخلاق و احکام اخلاقی را به‌صورت همبسته با سیاست و جامعه و برای بهبود و اعتلای آن در نظر می‌گرفت؛ به هر شکل، سیاست و اخلاق پیوسته با یکدیگر ارتباط تنگاتنگ داشته‌اند؛ از این‌رو مطالعه تحولات سیاسی بیانگر تغیرات فلسفه‌های اخلاق نیز هست.

نویسنده کتاب خواب زنبق های سپید تصریح کرد: مسئله نسبت اخلاق با سیاست، بی‌شک به دوره‌ای خاص و یا تمدن معینی منحصر نبوده و در همه تمدن‌ها کسانی به این مهم پرداخته و کوشیده‌اند درباره امکان سازگاری و یا عدم سازگاری آن دو، موضعی را اتخاذ کنند.

وی با تصریح اینکه عده‌ای اخلاق و سیاست را با هم عجین می‌دانند و عده‌ای دیگر این دو را متضاد ومتباین و متفاوت می‌بینند.

خالصی خاطرنشان کرد: اگر بخواهیم سیر تاریخی ارتباط اخلاق و سیاست را به ‌طور اختصار و اجمال بیان کنیم باید به دوران‌ مختلفی چون دوران یونان باستان، دوران قرون وسطی و دوران معاصر تقسیم‌بندی کرد.

نویسنده کتاب حافظ و ادبیات عرب با اشاره به دوران یونان باستان گفت: در این دوره فیلسوفان مباحث اخلاقی را مطرح می‌کردند و تلاش برای ترسیم و توضیح زندگی اخلاقی را در آرای سقراط، افلاطون و ارسطو می‌توان دید که در تبیین اندیشه سیاسی یونان ِ باستان تأثیرپذیری این تفکر از رابطه خدایان و انسان در این جامعه است و به شکلی الگوبرداری از روابط میان آریستوکرات‌ها و بردگان در آن جامعه است.

وی گفت: در دوران قرون وسطی، ژیلسون یادآور می‌شود که مسیحیت ارزش اخلاقی را به جای آن‌که در وجودِ فضیلت بداند در وجود خدا دانست و بر این اساس – بر خلاف آنچه یونانیان می‌پنداشتند- خیر واقعی و شرط کافی اخلاق که به هیچ شرط دیگری مشروط نباشد دیگر معنی نداشت.

خالصی ادامه داد:‌ تغییر نگرش هستی شناختی و مبنای ارزش اخلاقی رابطه جدیدی میان اخلاق و سیاست ایجاد کرد که حاصل آن، تفکیک حوزه‌های اخلاقی و دینی از حوزه‌های سیاسی و دنیوی از یک سو و برتری و اولویت اخلاق به سیاست از سوی دیگر بود و بدین‌وسیله دغدغه مهار هواهای نفسانی و فرض اجتناب‌ناپذیری فساد قدرت با تقیّد امور به ارزش‌های اخلاقی و دینی پاسخ داده شد و سیاست از هر نظر ملزم به رعایت قواعد مذکور شد.

نویسنده کتاب معرفت‌شناسی غزالی بیان کرد: در دوران معاصر به قول ژیلسون خدا بار دیگر تبدیل به چیزی شد که قبلاً در رساله تیمائوسِ افلاطون عنوان شده بود یعنی دمیورژ (صانع) و باتوجه به پیشینه و تصوری که کلیسا داشت، این بار سیاست با تمرکز بر قدرت و اصالتِ نفع، حاکم بر رابطه اش با اخلاق شد و ماکیاولی پرورش یافته محیط ایتالیا و پیشقراول درکِ قدرت محور از سیاست در این دوره می‌زیست و توصیه‌کننده به آن بود. وی سپس با اشاره به کتاب Prince ماکیاولی و استشهاد به عبارات و جملات وی در این کتاب گفت: این سخنان بی پردهبسیاری را علیه ماکیاولی برآشفت.

وی با بیان اینکه در عصر جدید سیاست، کارگزار اصلی به شمار می‌رفت،‌ گفت: اما همه قضایا این نیست عده ای هم اخلاق را در همین زمان قدر دادند وبر صدر نشاندند چون کانت که اخلاق در اندیشه او جایگاهی والا دارد.

این پژوهشگر با اشاره به دیدگاه‌های فکری بشر پیرامون اخلاق و سیاست،‌ گفت: به‌طور خلاصه می‌توان چند دیدگاه را در اختلاط و افتراق اخلاق و سیاست برشمرد.

نویسنده کتاب حنجره‌ای برای همیشه ادامه داد:‌ نظریات اخلاق و سیاست شامل چند نظریه جدایی اخلاق از سیاست،‌ نظریه تبعیت اخلاق از سیاست، نظریه اخلاق دو سطحی و نظریه یگانگی اخلاق و سیاست است.

وی گفت:‌ گوهر اصلی نظریه جدایی اخلاق از سیاست آن است که باید میان قواعد اخلاق و الزاماتِ سیاست تفاوت قایل شد، زیرا مدار اخلاق، حق و حقیقت است، حال آنکه که غَرَض سیاست، منفعت و مصلحت است.

خالصی اضافه کرد: دیدگاه تبعیت اخلاق از سیاست عمدتاً نتیجه رویکرد مارکسیست – لنینیستی به جامعه و تاریخ است و از دیدگاه مارکسیستی، تاریخ چیزی جز عرصه منازعات طبقاتی نیست؛ طبقاتی که بر اثر شیوه تولید، زاده می‌شوند وپس از مدتی در دل خود، ضدِ خویش را می‌پرورند و سپس نابود می‌شوند و جای خود را به طبقه بالنده‌ای می‌دهند که ضد خود را می‌پرورد و از این منظر هیچ چیز مطلق نیست و همه چیز، از جمله مفاهیم اخلاقی، هنر و حتی علم طبقاتی است.

این شاعر و نویسنده گفت: نظریه سوم،‌ نظریه اخلاق دو سطحی که اخلاق دوآلیستی یا دوگروانه نیز نامیده می‌شود، کوششی برای حفظ ارزش‌های اخلاقی و پذیرش پاره‌ای اصول اخلاقی در سیاست است و بر اساس این دیدگاه، اخلاق را باید در دو سطح فردی و اجتماعی بررسی کرد؛ گرچه این دو سطح مشترکاتی دارند، لزوماً آن چه را که در سطح فردی اخلاقی است، نمی‌توان در سطح اجتماعی نیز اخلاقی دانست و از این منظر، اخلاق فردی بر اساس معیارهای مطلقِ اخلاقیِ سنجیده می‌شود، در صورتی که اخلاق اجتماعی تابعِ مصالح و منافعِ ملی است.

خالصی با بیان اینکه نتیجه چنین نظریه‌ای پذیرش دو نظام اخلاقی مجزا است، گفت: انسان به عنوان فردِ تابع یک نظام اخلاقی است، حال آن‌که اجتماع، نظام اخلاقی دیگری دارد و اصول این دو اخلاق نیز می‌توانند با یکدیگر متعارض باشند.

نویسنده کتاب نقشی از مستی و مستوری اظهار کرد: طبق نظریه چهارم، نظریه یگانگی اخلاق و سیاست، اخلاق فردی و اخلاق سیاسی غیر قابل افتراق دیده می‌شوند زیرا اخلاق و سیاست هردو از از شاخه‌های حکمت و درپی تأمین سعادت انسان هستند و طبق نظر خواجه نصیرالدین طوسی، سیاست فنی معرفی می‌شود که برای تحقق زندگی اخلاقی پرداخته شده است، بنابر این نمی‌توان مرز قاطعی میان ِ اخلاق و سیاست قائل شد و هریک را به حوزه‌ای خاص منحصر ساخت، همچنین این دو را نمی‌توان ناقض یکدیگر دانست، از جمله وظائف سیاست پرورش معنوی شهروندان، اجتماعی ساختن آنان، تعلیم دیگرخواهی و رعایت حقوق دیگران است و این چیزی جز قواعد اخلاقی نیست.

وی افزود: این دیدگاه، نظام اخلاقی را در دو عرصه زندگی فردی و اجتماعی معتبر می‌شمارد و معتقد است که هر آن‌چه در سطح فردی اخلاقی است در سطح اجتماعی نیز چنین است و هر آن‌چه در سطح فردی و برای افراد غیر اخلاقی است در سطح اجتماعی و سیاسی و برای دولتمردان نیز غیر اخلاقی است؛ از این‌رو هیچ حکومتی نمی‌تواند در عرصه سیاست، خود را به ارتکاب اعمال غیر اخلاقی مجاز بداند و مدعی شود که این کار لازمه سیاست بوده است.

خالصی با تأکید بر اینکه سیاست در اسلام به صلاح باز آوردن مردم است از راه ارشاد ایشان به راهِ نجات بخش در دنیا و آخرت، گفت: این امر توسط انبیاء برای خواصّ و عوام است و به ظاهر و باطن آن‌ها تعلق می‌گیرد ولی از سوی سلاطین و فرمانروایان به ظاهرِ آنها مربوط می‌شود و از سوی عالمان تنها به باطن مردم تعلّق می‌یابد.

این استاد دانشگاه گفت می توان منابع اخلاق و سیاست را در اسلام مأخوذ ازاین چهار منبع دانست : اخلاق برآمده از کتاب مقدس، اخلاق کلامی، اخلاق فلسفی و اخلاق دینی که در همه آن‌ها اخلاق سیاسی و اخلاق فردی یکی هستند و نمی‌توان آن‌ها از هم جدا کرد.

وی با تصریح اینکه در فرهنگ اسلامی نوعی جهت‌گیری به سمت اصلاح و کمال و تأمین مصالح در این مفهوم مُندمِج است،‌ گفت: به همین دلیل می‌توان گفت که سیاست در اسلام با فضیلت پیوند دارد البته در تفکر افلاطونی و ارسطویی نیز سیاست با فضیلت گره خورده است.

خالصی با بیان اینکه فیلسوفان اسلامی مبحث کمال انسانی Human Flourishing را به جِد مد نظر دارند و از همین منظر به سیاست می‌نگرند، گفت: مفهوم کامل و جامع فضیلت، قرین رساندن مردم به سعادت حقیقی می شود و سیاست همان محملی است که این استصلاح در آن رُخ می‌دهد.

نویسنده کتاب از خیمه‌گاه زخمی آب بیان کرد: خواجه نصیرالدین طوسی و علامه قطب‌الدین شیرازی که از شاگردان بلا فصل او محسوب می‌شود و هردو از دانشمندان طراز اول جهان اسلام محسوب شده و از نوادران همه ادوار تاریخی ایران هستند، علامه‌های ذوفنونی هستند که در عرصه علم و اندیشه اسلامی مبتکرند ومُبدِع، حکیم اند و اندیشمند و عمل به علم خویش و بر جهان علمی بعد از خود بسیار تأثیر نهاده‌اند و علاوه بر این‌ها این هر دو بزرگوار در حکمت عملی صاحب اثرند و هردو نیز از موافقان جدی یگانگی اخلاق و سیاست.

وی گفت:‌ قرائت خاص هر اندیشمند سیاسی از انسان، نقش مهمی در هندسه فکری او دارد و توضیح اولیه بسیاری از مسائل ثانویه در اندیشه‌های سیاسی را باید در برداشت خاص آن متفکر از طبع بشر جست‌و‌جو کرد و در قرائت هر دو اندیشمند انسان تافته جدا بافته آفرینش است و دارای دو جهت الهی و شیطانی است و هردو انسان را مَدَنیُّ بالطَّبع می‌دانند.

خالصی تصریح کرد: نخستین سخن ایشان در امر سیاستِ اخلاقی این است که علی‌القاعده باید سیاست به سمت و سویی حرکت کند که مُنجی دنیا و آخرت باشد و لازمه چنین سیاستی بی‌شک از سویی سیاست‌های خُرد و کلان و خط ‌مشی‌ها و راهبردهایی است که در آن اصلاح رفتار، افکار و عقاید مردم اتخاذ شود و از سوی دیگر نهادهای مناسب اجرایی برای به فعلیّت رساندن و نهادینه کردن آن‌ها در جامعه سیاسی مدنظر قرار گیرد.

نویسنده کتاب دریچه صبح با بیان اینکه این دو علامه عقیده دارند که سیاست دارای سه منشأ است نخست غریزه، دوم عقل و سه دیگر شرع،‌ گفت: در ذهن آن‌ها سیاست و دین از هم جدایی ناپذیرند.

وی با یادآوری اینکه خواجه رفتار سیاسی پیامبران را سیاست الهی می‌نامد و از آن تحت عنوان سیاست سیاسات نام می‌بَرَد، گفت:‌ علامه نیزسیاستی که از نبی (ص ) در جامعه حاکم گشته را سیاست فاضله می‌نامد که در باور او، برترین مرتبه سیاست است که از آن به سیاست انبیاء تعبیر می‌کند.

خالصی خاطرنشان کرد: آن‌چه که هردو را به سمت ادغام و اختلاط و امتزاج اخلاق و سیاست می‌برد ترسیمی است که هر دو اندیشمند از مدینه فاضله دارند و به عقیده هر دوی ایشان، نظام سیاسی مدینه فاضله آن است که افراد برای رسیدن به کمال خیر و خیرات و سعادت قصوی یکدیگر را یاری رسانند و سیاست‌ها و نهادها و هنجارها و رفتارها، جملگی هموارساز آن باشند و چنین نظام و جامعه‌ای با چنین معیاری خود را از دیگران جدا می‌کند که در این نظام، طریق وصول به سعادت، اعتدالی است که در مجموعه ارکان و سیاست‌های خرد و کلان و اجزای نظام صورت می‌گیرد و آن را از افراط و تفریط در نگرش‌ها و گرایش‌ها باز می‌دارد تا تدبیر سیاسی را با تعقل و تدبّر و حکمت سیاسی عجین کند و باز بدارد از بی‌تدبیری تا نظام مورد هجوم دیگران واقع نشود بلکه سیاستی حکیمانه در همه اجزا و ارکان نظام جاری سازد تا جامعه را به سوی زندگی متعَقلانه و مُدَّبرانه سوق دهد.

نویسنده کتاب راز و روایت با بیان اینکه از دیدگاه این دو تن نخستین و برترین رهبر مدینه فاضله پیامبر است،‌ گفت: پیامبر یا نبی کسی است که از نَفْسِ قُدسیّه حق، حقایق معلومات و معقولات را از جوهر عقل اول قبول کرده و رسالتش تبلیغ آن حقایق به افراد مستعد و تابع ِ خود است و از طرف خداوند به سوی بندگان ِ او مبعوث شده تا آنان را تکمیل کند و آن‌چه در جهت اطاعت خداوند احتیاج است به او بشناساند و از آنچه که معصیت خداست، دور بدارد و راه‌های شناخت معارف و قوانین معاملات و سیاسات را برای مردم تبیین کند و در جامعه به اجرا گذارد، بنابر این تا زمانی که پیامبر در میان مردم هست، تنها شخص شایسته برای تدبیر امور، او است.

خالصی خاطرنشان کرد: خواجه پس از پیامبر بر اساس بینش شیعی خویش امام را مطرح می‌کند که رهبری مدینه فاضله را بر عهده دارد؛ ضرورت تدبیر صحیح امورـ که وجوب بعثت انبیا را پیش آوردـ پس نیز به قوت خود باقی است؛ لذا لازم است که بعد از پیامبر شخص شایسته‌ای نصب شود تا امر دین و دنیا نیاشوبد، فتنه وفساد در نگیرد و آشفتگی در معیشت مردم پیش نیاید این شخص امام معصوم است؛ امام انسانی است که بالاصاله در دنیا ریاست عامه در امور دینی و دنیوی دارد، اما در اندیشه علامه به لحاظ متأثر بودنش از حکمت اشراق و به ملاحظه تقسیمی که از حکمت به حکمتِ بحثی، تعلیماتی و حکمت اشراقی دارد، بعد از پیامبر خوشبختی جامعه را در رهبری حاکم و ولی‌ای می‌داند که هر دو حکمت در او جمع باشد.

وی در بخشی از سخنان خود ویژگی‌های نظام سیاسی اخلاقی را از منظر این دو اندیشمند، معرفت حقیقی،‌ تهذیب نفس و اعتدال، سیاست فاضله، ریاست فاضله، تعاضد و همراهی و هم‌خوانی سیاست با شریعت دانست و به تشریح این ویژگی‌ها پرداخت.

یادداشت های مرتبط